سوشیارسوشیار، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه سن داره

سوشیار

پنج ماهگی ات مبارک نفسک ما!

پنج ماهگی ات مبارک نفسک ما! باکمی تاخیر... که به خاطر جشن خاله جونی بود! این روزا انقدر شیرین و خوردنی هستی که مامان از بودن باهات سیر نمی شه... سینه خیز تقریبا به همه جای خونه سرک می کشی. عاشق تماشای کارتونهای داداشی هستی، وقتی هم داداشی به خاطر اینکه چشات اذیت نشه جلوت می شینه قایمکی از پشت سرش سرک می کشی و مدتی ما رو می ذاری سر کار که مثلا نمی ذاریم تی وی تماشا کنی... اینجا یکی از اون جاهاییه که باید بگردیم و پیدات کنیم... زیر رخت آویز! قند عسل مامان!   ...
7 مهر 1393

شبیه کی؟

من و یه روز خوب با خونواده کنار دریا...   خب، حال دیدین شبیه کی هستم؟! درسته... کپی پدرجونم... چشامم که خود چشای خاله رخشنه... البته سیاهش... ...
4 مرداد 1393

رنگین کمون زندگیمون

        دیروز اوخ شدی... و وقتی داشتی گریه می کردی من پا به پات اشک می ریختم و بابایی همش دلداری ام می داد. داداشی اصلا نمی دونست موضوع چیه و فقط بی صدا گریه من و تو رو تماشا می کرد. این روزا همش یه قوسی به بدنت می دی و انگار می خوای غلت بزنی... یه کار خیلی جالب که می کنی اینه که پستونکت رو با دستت از دهنت در میاری، چن ثانیه نگه می داری و بعد دوباره می ذاری تو دهنت... وقتی داداشی برات شعر می خونه یا حرف می زنه خوب دقت می کنی و نگاش می کنی... دیروز وقتی آروم شدی و همش روی پام بودی، پستونکت رو بالا سرت تاب دادم و تو شروع کردی به بالا آوردن بی هوای دستات واسه گرفتنش قربونت برم که دیگه آویز لازم شدی...
31 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سوشیار می باشد